بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 4
دیروز باز دلم هوایت را کرده بود مانند هم اکنون که بی تاب دست های گرمت هستم.
بی تاب نگاهت و بی تاب خنده های شیرینت.
شیرینی این لحظه ها فراموش شدنی نیستزیرا تو عزیزترین هستی منی و کسی که قشنگ ترین لحظه ها را
می سازی.
نمی دانم به خاطر داری یا نه اما زمانی بود که از دنیا و تمام موجودات آن بی زار بودم .
همه را به یک شکل می دیدم و هیچ کس برایم قابل اعتماد نبود .
از نظر من همه مثل هم بودند اما زمانی که تو آمدی دیگر همه ای وجود نداشت تنها تو بودی که بهترین خطابت می کردم .
آن روز که مرا تمام هستی خود نامیدی به خاطر دارم تو به من لبخند زدی و با تمام وجد احساس خود را بیان کردی.
در آن لحظه با خود گذشته ام را مرور می کردم و اینکه دنیا همیشه هم به نیست .
در کنار تمام بدی ها خوبی هایی هم هست که فقط کافی ست درکشان کنی.
آن زمان بود که فهمیدم زمانی که خدا می گوید ........نه...... یعنی باید صبر کنیتا چیزی بهتر از آنچه می خواهی به تو بدهد.
پس صبور باش
اشتراک